اجتماعي
وعده ما اسفند هر سال- پادگان شهید غلامی( سایت خیبر) اهواز
یک شنبه 30 بهمن 1390 ساعت 22:37 | بازدید : 846 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


قافله جنون
یک شنبه 4 دی 1390 ساعت 10:15 | بازدید : 708 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

سه موسیوند هم را در آغوش کشیدند: رضا، حسن و ناصر.

در شبی سرد در منطقه کرخه نور در سنگری تاریک و نمور. سوز سرمای خشک خوزستان، آهوی خواب را از چشم های خسته ی آنان فراری داده بود بعد از بمباران های شدید منطقه و کشته شدن تعدادی از رزمندگان اعزامی از شهرستان الیگودرز حاضر در منطقه عملیاتی در سنگرهای مجاور. زمان در آستانه ثبت عملیات گسترده دیگری در قلب خود به نام والفجر مقدماتی توسط رزمندگان لشکر حق بود.  در آن شب سه دوست، سه هم محله ای و سه هم بازی در حالیکه می خندیدند، بین خودشان قول و قراری رد و بدل کردند: هر کسی که شهید شد، شفاعت دیگری را در روز قیامت فراموش نکند.

ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها گذشت و قرعه به نام ناصر خوش نام زدند. روح پاک و نازنین این شهید بیست و یک ساله توسط انبوهی از فرشتگان به عالم بالا مشایعت گردید. شهید ناصر موسیوند سمبل تقوی و ساده زیستی و شب زنده داری، غریبانه در عملیات کربلای چهار به حق پیوست و هدیه آه  را به نهاد تمامی دوستان و همسنگرانش علی الخصوص دو یار قدیمی و به جا مانده از قافله جنون به یادگار گذاشت.

ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها گذشت، حدود بیست سال از دفن شبانه، آن هم با تعداد اندکی تشییع کننده ی پیکر مطهر شهید ناصر موسیوند در آرامستان گوشه می گذشت که آتش فراق در وجود رضا زبانه می کشید و چنگ های حسرتِ بودن در فضای معطر آلاله ها و هم زیستی و هم نفسی با دم پاک شهدا و غنیمت نشمردن آن ایام، روح  نا آرام رضا را می خراشید.

رضا با انگشتانی لرزان، اشک هایش و سپس سنگ قبر ناصرِ آرمیده در کنار دو پسر عموی با وفای خود، را به آرامی پاک می کرد و چیزهایی زیر لب زمزمه می کرد: با وفا قولت را که فراموش نکردی؟ برنده و قهرمان های تاریخ شمایید ما که در لجنزار زمان  فرو رفته گانیم. سیل خروشان روز مرگی ما را با خود برده است.....

مدت زمانی بود که یاد شهدا و جبهه و جنگ فکر و ذهن رضا را بدجوری به خود مشغول کرده بود. آن شب با خاطرات آن شبِ قبل از عملیات والفجر مقدماتی گره خورده بود و قطرات اشک حلقه های اتصال به آن دوران خوش بودند و رضا سرِ خسته و سنگین خود را بر زمین گذاشت:

باغی وسیع و بی انتها و سرسبز با چشمه سارهایی خیره کننده، همه جا روشن و نورانی، در حالی که منبع نوری وجود نداشت و خورشیدی متحرک ( که بی شک آثار انوار نمازهای شب و سجده های طولانی و کثرت نمازهای به یادگار گذاشته شده در این دنیا بوده است ) ناصرِ خوشبو و معطر و نورانی بود که به آرامی در حال گام برداشتن و خرامیدن بود. رضا و کوهی از سوالات.

ناصر از احوالاتت بگو. ای کاش چند سال زودتر به خوابم می آمدی. چرا در این بیست سال حتی یک بار به خوابم نیامدی؟ .....

رضا متنعم و سر خوش روضه رضوان الهی هستیم. رضا به قدری در این عالم سر مست از می ناب الهی هستیم که حتی کمتر از یک آن تمایلی به برگشتن و حتی فکر کردن به دنیای فانی را نداریم. رضا در تعریف دنیای ماده همین بس که دنیا مانند چاهی می باشد که هیچگاه در ما این اراده به وقوع نمی پیوند که از عالم بالا تنزل شان داده و بدان چاه سقوط کنیم. و بدان که اگر به عروه الوثقی اهل بیتع چنگ بزنید جایگاه شما نیز همین جا خواهد بود.

عباس

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


منتظران
شنبه 12 آذر 1390 ساعت 18:7 | بازدید : 791 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

ای منتظران مهدی (عج) بدانید امام حسین (ع ) را منتظرانش کشتند

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11


شهید بهروز مرادی، آسمان مهمان زمان
پنج شنبه 10 آذر 1390 ساعت 11:7 | بازدید : 767 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 

مدت های مدیدی بود که ذهنم درگیر سوالات فراوانی بود که یعنی چی حجرالاسود سنگی بهشتی و دست خدا بر زمین است؟ مگر بهشت و دوزخی اقامه شده که جسمی با ماهیت فیزیکی به دست اولاد آدم به امانت سپرده شده است؟ حجرالاسود به چه دلیل میان ماست؟ خدای آسمان و زمین از این سمبل گرایی چه هدفی را دنبال می کند؟ قطعه ای از بهشت بر روی زمین یعنی چه؟

آن چیزی که نویسنده را موظف و مکلف به نوشتن درباره این شهید نموده است گمنامی فوق العاده زیاد این معلم شهید، در کتابت تاریخ هشت سال دفاع مقدس می باشد. سابقه درخشان نه سال دفاع و حضور مستمر و پر شور در جبهه های جنگ، و شهادت در روزهای پایانی جنگ آن هم در شلمچه، داغ حسرتی غریب را بر تارک تاریخ این سرزمین بجا گذاشته است. گنجینه ی گرانبهایی از خاطرات انقلاب و سقوط خرمشهر و جنگ تحمیلی که متاسفانه در مناسبت های مختلف حتی از این بزرگوار نامی هم برده نمی شود.

بی شک نوشتن از عزیزی که اختلاف سنی زیادی با نویسنده داشت، بسیار سخت می باشد و حتماً در بیان بسیاری از مطالب اجحافی بزرگ، کاملاً قابل لمس می باشد.

نگاتیوهای بسیار کمرنگی از شخصیت والا و بالای او درتاریکخانه ذهن من همچنان برجسته حک می باشد. آخرین تصویرهای رنگ و رو رفته و غبار بعد زمان گرفته ای، که ذهنم را همچون اسپندی در آتشدان به بالا و پایین پرتاب می کند و بوی خوشش تمام ظرف وجودم را مالامال شوقی از دست رفته می کند، به زمانی باز میگردد که بچه محصلی بودم چهارم و پنجم ابتدایی در سال های پنجاه هشت و پنجاه و نه.

منزل ما در خرمشهر بر خیابان نقدی بود سمت چپ به فلکه الله (آتش نشانی سابق) و سمت راست منتهی به شط می شد. سمت چپ منزل ما خانواده شهیدان مرادی ساکن بودند. شهید بهروز مرادی شیر مردی با خانواده ای اصالتاً اصفهانی و مذهبی. جوانی رعنا و بلند قامت با چشمانی به رنگ آسمان که هنگام صحبت کردن کلمه ر آن می زد. در روزهای ابتدا جنگ پدرش قربانعلی، در شهر و توسط خمپاره های دشمن بعثی و چند سال بعد برادرش فرزاد در شکست حصر آبادان به شهادت رسیدند.

چند ماه پس از به ثمر رسیدن نهال جمهوری اسلامی و ماهها قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی در پی درگیری های جسته و گریخته مرزی ، او در دفع این تجاوزات به همراه دیگر جوانان برومند شهر نقش فعالی داشت و بی شک جزء معدود تک ستاره های گمنام و درخشان فرماندهان آسمان تاریخ هشت سال دفاع مقدس می باشد.

با تحریکات رژیم بعثی، پس از بمبگذاری های فراوان در نقاط مختلف شلوغ شهر مثل بازار سیف، بازار صفا، حمله به بانک ها و پمپ بنزین و دفاتر اداری و سلب کامل امنیت شهر توسط تجزیه طلب های خلق عرب، جزء جوانان نقاب پوشی بود که در سرکوبی این فتنه ها نقش بسزایی داشت. در تایید اهداف انقلاب و اعتراض به دخالت های کشور عراق در ناامنی های مستمر شهر، در مسجد جامع تجمعی صورت پذیرفته بود که آن روز بهروز را دیدم و گفت کجا می روی گفتم مسجد جامع گفت پس این اعلامیه ها را بگیر و آنجا پخش کن. اعلامیه ها از طرف آموزش و پرورش خرمشهر بود که بهروز آنها را توسط ماشین های قدیمی تایپ کرده بود. آنها را گرفتم و بین تظاهرات کنندگان مقابل مسجد جامع پخش کردم.

زیبا نویس ماهری بود که هنوز نقش پارچه نوشته های انقلابی او را که بر پیشانی خیابان نقدی آذین بسته می شد را بخوبی بیاد دارم.عکسی که او را در حال نوشتن تابلوی مشهور " به خرمشهر خوش آمدید جمعیت سی و شش میلیون نفر" یکی از به یاد ماندنی ترین و زیباترین عکسهای به یادگار گذاشته از هشت سال دفاع مقدس می باشد.

او که در سخنرانی های انتقادی اش به ابوذر اقتدا کرده بود، فریاد می زد سکوت نمی کنیم مگر اینکه با همین چفیه ها ما را خفه کنید.

پرنده مهاجری بود که در کوچ از این دیار به یقین رسیده بود و اندک تعلق خاطری به دنیای دنی از خود نشان نمی داد. اصرار زیاد خانواده بر متاهل شدنش اندکی او را نرم کرده بود و با خانواده عازم بودند که در بین راه متواری شد.

بی شک در صورت زنده بودن صدها کتاب از رزم دلیر مردان شهر در جلوگیری از سقوط خرمشهر و باز پس گیری آن مطلب برای بیان داشت. او که بالهایش به بال فرشتگانی همچون محمد جهان آرا و منصور گلی و صدها شهید غریب آن دیار گره خورده، یقیناً نامشان در طومار ماه منیر بنی هاشم ثبت و ضبط است.

و او که در آرامستان جنت آباد خرمشهر به آرامشی ابدی فرورفته است، مزارش سرمه گاه فرشتگان است.

...و اینک محشری بر پاست و من مانده ام و من، تنهای تنها، لخت و عریان میان خیل شهیدان.

عباس

 

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


بیا ای که جهانی تشنه قدومت
یک شنبه 24 مهر 1390 ساعت 9:54 | بازدید : 641 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

سال 67 است و ناقوس های مرگ فروپاشی امپراتوری شوروی سابق به شدت بصدا درآمده اند و آقای گورباچف رییس جمهور وقت، با اعلام آزادی های سیاسی و اقتصادی مبتنی فرهنگ غرب آخرین میخ ها را بر تابوت حکومت کمونیست ها می کوبد. هفتاد سال دین زدایی و دمیدن در بوق دین افیون ملت هاست، حاصلش انفجار بانگ اذان و تکبیر از ماذنه مساجد. بهمن ماه سال 67 است و فقط چند ماهی دیگر از عمر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران باقی نمانده است که ایشان با رصد زیرکانه رخدادهای جهانی و فروپاشی شوروی سریعاً اقدام به اعزام هیاتی سیاسی- مذهبی به سرپرستی آیت الله جوادی آملی به آن کشور می نماید... اینک که صدای خرد شدن استخوان های کمونیست بخوبی شنیده می شود و منبعد آنرا باید در موزه های تاریخ شناسی بیابیم، به خویشتن خویش و به فطرت پاک الهی رجوع کرده و از تعالیم پاک انبیا و پیامبران خدا بهره جویید و مبادا مبادا مبادا از چاله کمونیسم درآمده و در چاه ویل کاپیتالیزم سقوط کنید...

چند روز بعد متقابلاً و در اقدامی عجولانه هیاتی روسی به سرپرستی آقای ادوارد شوارد نادزه (وزیر امور خارجه وقت) در جماران با امام خمینی دیدار کردند...کشور روسیه اعزام هیات و نامه جنابعالی را دخالت در امور داخلی خود تلقی می کند...در حین صحبت های آقای وزیر، امام خمینی ناگهانی و سریعاً برخواسته و اتاق را ترک نمودند. و در دل خود بر بلاهت چنین رهبرانی بلند بلند می خندید.

آمریکا و غرب که از خوشحالیِ تکه تکه شدن شوروی در پوست خود نمی گنجیدند و عرصه را برای تاخت و تازهای ویرانگر خود بی رقیب می دیدند با تکیه بر اقتصاد کاپیتالیسم خود اقدام به چپاول هر چه بیشتر دنیا نمودند و سر مست از استیلا و آقایی بر جهان و شادمان از بی عیب و نقص بودن قوانین و دکترین اقتصادی شان برای صدارت بر جامعه جهانی و داشتن طلوعی بی پایان و عدم غروب در امپراتوری هایشان.

اما براه افتادن جنبش وال استریت و شعله ور شدن اعتراض های مردمی در ایالت های مختلف ینگه دنیا و کشورهای رنگارنگ اروپایی، بطلان جوامع بشری غیر توحیدی که زیر بنای خود را بر چنین اقتصادهایی متزلزل و پوچ بنا نهاده اند و از خویشتن خویش فاصله گرفته اند و بر آب خشت نهادند، هر چه بیشتر عیان تر و عریان تر خود را نشان می دهند.

و امید داریم که فروپاشی قدرتمندترین دیکتاتوری امپراتوری کره خاکی، زمینه ساز و رجوع دل ها به سمت دولت یار گردد.

اینک که شاهد سرنگونی تک تک بت های زیبا و شیک دست ساز ابلیس هستیم ، امیدواریم برآیند رویدادهای جهانی بستر ساز تکمیل پازل ظهور منجی بوده باشد و دست ها و قلوب انسان های آگاه و رهبران فهیم جهان متوجه آسمان گردد که :

خدایا در این پراکندگی و تشتت و تشویش و بی کسی برسان رهبری و منجی و آقا و صاحب وعده داده شده را.

عباس

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20


خورشیدی در زمین
سه شنبه 5 مهر 1390 ساعت 11:45 | بازدید : 919 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 

تقدیم به مادران مهر

نجف و بارگاه منور ارکان هدی و مدفن مطهر علیع مرتضی و ثقل بخش هستی و خورشیدی در دل

 

گرم زمین.

آنجا که آسمان احرام ابر بر تن دارد و با فرشتگان، تشنگان طواف حرم بی کرانه کرم، ابن عم مصطفیص اند.

تابستان نجف و گرما و ناله ریگ ها و فغان سنگ ها و زاری پوست های دهان باز کرده زمین.

شیخ که فوران بلوغ روحی در ظرف وجودش ریزش داشت، مجتهدی دانا، عالمی وارسته و خطیبی توانا گردیده بود و عمری را در جرعه نوشی از اقیانوس جوشان علیع صرف نموده بود و از سینه چاکان و چاکران دفاع از حریم تشیع علیع بود، هنگام وعظ و خطابه هایش در صحن مطهر، به جدش

 

مالک اشتر اقتدا می کرد و با شمشیر عقل و منطق بر دل سیاه شب پرستان می تاخت. و سیل جمعیت مشتاق و دهها مجتهد تراز اول عالم تشیع که پای منبرش شاگردی می نمودند و همچون طفلانی دو زانو و مودب و دست به سینه می نشستند و سر تا پای وجودشان تبدیل به گوشی بزرگ شده بود و فقط دارای حس شنوایی بودند. و از درس و بحث و فحص با او لذت می بردند و عطش آتشفشان کامشان را با امواج چشمه ای از اقیانوس شربت شیرین و گوارای حب علیع سیراب می نمود.

 بعد از فوت پدر، سرپرستی مادر را از عمق وجود و بی هیچ کم و کاستی پذیرفت. بوسه های هر روز او بر دست و پای مادرش حکم حک مُهر مِهر بود.

روزی خروج با تعجیلش از منزل، شکنجه عدم نظافت و تخلیه لگن را در گرمای طاقت فرسای شهر نجف برای مادرش در پی داشت. چندی بعد از ورودش به خانه، تبلور خشم مادر، در پرتاب به سختی لگن بسوی فرزند بود و همانا آلوده شدن کوه علم و تقوا. خم به ابرو نیاورد و مدت های مدیدی از این غفلت عذر خواهی می کرد و از خدای هستی طلب غفران می نمود. و در دل زمزمه می کرد، مادر بارها و بارها من تو را نجس کردم و تو تحمل کردی و دم بر نیاوردی. تو جنت مکانی و بهشت زیر پای توست و فردوس سزای تو و پردیس مفتخر از عطر حضور تو.

هوش و استعداد فراوانش، در نگارش اولین کتابش در 15 سالگی و سرودن قریب به هشت هزار بیت شعر، آینده فوق العاده درخشانی را برای  او در حال رقم زدن بود. اوج پروازش در آسمان تشیع، تحصیل و تبحر در علوم فراوانی همچون فقه، حساب، ادبیات عرب و اصول نمود داشت.

شیخ محمد حسین کاشف الغطاء مرجعی عالیقدر، نویسنده ای قهار، مجتهدی مبرز و سیاستمداری مبارز که ارادت بسیار خاصی به استادش محدث نوری داشت می گوید: در عنفوان جوانی که خواب نوشین سحر، چهار میخ جسمم را به زمین دوخته بود و توان برخواستن و قدرت ادای فریضه نماز شب را نداشتم به استاد از خودم شکایت بردم. و او فریاد می زد حتماً برخیز برخیز برخیز. شیخ می گوید سال ها پس از فوت استاد، هر شب فریادهای صور اسرافیلیش، روح او را برای برپایی نماز شب از خواب بیدار می کرد.

و اینک در 80 سالگی اش، خاک گرم قبرستان وادی السلام نجف بر داشتن چنین اسطوره ای از علم و زهد و تقوا و بردباری در دل بر خود می بالد.

عباس  

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19


بر ما هم گوشه چشمي
شنبه 19 شهريور 1390 ساعت 16:24 | بازدید : 795 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

شماها که این همه دم از حسین می زنید و می گید حاجات ما رو می ده پس چرا جواب مریضاتونو نمی ده؟ این همه خودتونو رو می زنید که چی بشه؟ در حالیکه زنده ها جوابتون رو نمی دن چطور انتظار دارید یه آدم مرده جوابتون رو بده؟

فریادهای بلند مغازه دار راسته ی یهودیهای پارچه فروش مسجد شاه بود در بیش از پنج دهه پیش و در حضور عزاداران در هیات آقا نورالدین در شب عاشورای حسینی.

ول کن ماجرا نبود و کوتاه هم نمی آمد و همچنان داشت داد و هوار می کرد.

سالیان ساله که بر سر و روی خودتون می زنیدو قمه می زنید، تا حالا کدومتون جواب گرفتید؟ جمع کنید بساطتونو.

اینم وقت گیر اورده، به علی قسم طوری بش تیزی می زنم که خونش فقط رو پیرهنش بریزه و فرش ها رو نجس نکنه. حرف ها و غرولند های خواهرزاده اصغر قاتل با بغل دستی اش بود که مدام در حال تکرار آن بود و رگ گردنش هم بدجوری باد کرده بود.

در حالیکه آرام آرام ویلچر جوان فلجش را و به سختی و معترضانه در هیات رو به جلو هل می داد که تیر خلاص را به قلب عزاداران شلیک کرد.

شنیدم حسین حاجت میده و در درگاه خدا وجاهت داره اگر راست میگید و اون صدای شماها رو میشنوه، بش بگید مریضیه جوونم منو ذله کرده و دکترا جوابش کردن و از همه چیزو همه کس ناامید شدم، باید امشب جواب دل منو رو بده که دارم التماسش می کنم. امشب پامو از اینجا بیرون نمی ذارم مگه بچه ی منو شفا بده و باید شفا بده.

آقا نورالدین شاهد ماجرا بود که ناگهان تسبیح از دستش افتاد. برای لحظاتی نفس کسی در نمی آمد و گویی بر آن جماعت خاک مرده پاشیده اند. نگاهها بدجوری در هم گره خورده بودند و مات و مبهوت به نگاههای ناامیدانه خود زل زده بودند. لحظاتی بود که عزاداری متوقف شده بود و دستها در حال جمع کردن فک ها بود. گلوی همه خشک شده بود و کسی دیگر جرات اعتراض نداشت و زمان در گور توقف، مرده بود. و کنده شدن قلبهای تیر خورده  و افتادنشان تنها صدایی بود که شنیده میشد.

در همین حین آقا نورالدین سریعاً میدان داری کرد و ویلچر را به کنار منبر و در بالای مجلس هدایت کرد و دستور داد در هیات را ببندند و چراغ ها را هم خاموش کنند. اندک کور سویی، روشنایی چراغ های خیابان را به داخل هیات هدایت می کرد. بی درنگ بلندگو را بدست گرفت و با جماعت هم صدا شد.

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

برای دقایقی چند فریادهای بلند و مست کننده ی زن و مرد، پیر و جوان، شهری و روستایی که با خلوص نیت آقا و سرورشان را در دم تنگ به کمک و آبروداری فرامی خواندند از کنترل خارج شده بود و جماعت شدیداً درحال زدن بر سر و روی خودشان بودند.

و یهودی زاده فقط مات و مبهوت و خجل از کرده ی خود، به تماشا نشسته بود.

آن شب، با صفای دل شکسته و پاک پیران و جوانان آبرومند، اتصال برقرار شد و حسینع آنکه عشق برش

 

زانو زده و دستان تسلیم خود را بالا برده و گردن خود را خم کرده و مردانگی و مروت برش فرشِ پهن

 گسترده، و محبوب دل عرشیان و سید و سرور قدسیان، فقط گوشه چشمی به آن مجلس نمودند. و پلکان حضورش، فرشی از خیل چشم های درآمده و به زمین گسترده شده عزاداران بود که تقدیم آن گوشه چشم نمودند.

و فرشتگان از برای تبرک، مستانه در بوستان سبط نبی و تنعم از عطر گل زهرا غوطه ور، و متعجب از زمزمه و مناجات ستونی از ارکان عرش الهی که چرا او دو دست بریده سپه سالار دشت نی نوا را واسطه قرار داده .

و در میان بهت و حیرت و تعجب همگان، جوانک افلیج از ویلچر برخواست و شروع به قدم زدن در میان هیات نمود.

عباس

 

 

 

 

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


الهي به عليٍ به عليٍ به علي (ع )
شنبه 19 شهريور 1390 ساعت 16:7 | بازدید : 793 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

ام الفتنه به يكباره و جن زده از جاي خود برخواست و رسول اللهص را در بستر نيافت و شمشير خواب هاي بي تعبيرش بر عليه عليع انتهايي نداشت . و بهانه ي خوبي بود كه ابليس به آني در تمام وجودش حلول نمايد در نيمه شبي گرم و مهتابي. و مشعلي كه شيطان در دل سياهش افروخته بود و افساري كه بر گردنش آويخته بود و او را بدين سو و بدان سو مي كشانيد. سپيد بانو كه سر تا پا تنديسي از هجوم حقد و حسد وكينه بود، سراسيمه و لرزان، افتان و خيزان، تك تك حجره هاي ديگر زنان رسول مهر و محبت را شخم مي زد و تخم نفاق و تفرقه مي كاشت. و لحظه به لحظه بر آتش خشم بيشه زار فتنه اش افزوده مي شد. هر چه بيشتر جستجو مي كرد كمتر مي يافت. عنان از دست داده بود و با برق شمشير چشمانش، كه شيطان به خوبي در آن لانه كرده بود، همه جا را مي دريد.

و در هر گام كه برمي داشت پند و اندرزهاي رسول خاتمص، كه ضمير مرده اش را بدست باران بيداري سپرده بود، او را مي آزرد:

اي دختر ابوبكر، باريتعالي امر فرموده كه مبادا از خانه بدرآيي كه زينت زنان پيامبر چنين باشد. مبادا جزء دشمنان و لعن كنندگان عليع باشي و بر او شمشير بگيري. اي عايشه بترس از سگ ها در حوئب، كه دامن تو را به دندان كشند در روزي كه عزم رزم بر عليع داري.

در برزخ جستجو آويزان طناب شيطان بود كه ناگهان نسيم صدايي مفرح و مطبوع گونه هايش را نوازش داد، صدايي گره خورده در صداي مهتاب، زخمه هايي بر تارهاي زخمي دل زمين، همنوايي گل در مشايعت بلبل، بوسه هاي خاك بر چهره آفتاب و صداي نزول رحمت للعالمين بر خاكي تفتيده و صدايي آشنا.

بر سرعت گام هاي خود براي رسيدن به محل فوران پ‍‍‍‍ژواك صدا افزود و ديد كه رسول الله اعظمص گونه هاي متبرك و مبارك و نمناك خود را بر زمين داغ نهاده اند و همنوا در تلاطم كثرت فرشتگان فرياد مي زنند:

الهي به عليٍ به عليٍ به عليع           ....  

عباس

 

 

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


روح فراموش شده
چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390 ساعت 8:3 | بازدید : 1031 | نویسنده : رضا | ( نظرات )

چندي پيش ، فارغ از مسائل و درگيريهاي روزانه ، به تماشاي فيلمي به نام (E book of Eli )كه در آن دنزل واشنگتن به زيبايي ايفاي نقش مي كرد نشته بودم ، داستان فيلم در فضايي تخيلي به زماني اشاره داشت كه جهان درگير جنگ هسته اي تمام عياري شده است ، تمام مظاهر تمدن و تكنولوژي از بين رفته ، حافظه تاريخي بشريت كاملاً پاك شده ، جهان با كمبود مواد غذايي رو به رو شده ، آدم ها به همديگر حمله ور شده و از گوشت بدن همديگر نغذيه مي كردنند . دخترم كه پي گيرانه در كنارم مشغول تماشا بود ، با سئوالي من را به تفكر وا داشت .

" پدر اگر به طور مثال ما به هر دليلي در شرايط حاكم بر فيلم قرار بگيريم آيا شما جهت رفع گرسنگي به خود اجازه مي دهي كه از گوشت بدن من تغذيه نمايي ؟ "

با خود انديشيدم كه تفكرات انساني و يا رفتار مدرنيته كه خيلي از ما ها مدعي آن هستيم ، آيا با تغيير شرايط عوض خواهد شد ؟

به زيان ديگر آيا ژستهاي روشنفكرانه در زمان آرامش و آسايش كارايي دارد؟ و يا درون واقعي با تغيير شرايط به وجود آمده و بروز بحراني به ظاهر بزرگ خود نمايي ميكند .

اينها را گفتم تا به عنوان مقدمه وارد اصل موضوع شويم:

احتمالاً براي يكبار كه شده نام بيماري آلزايمر را شنيده ايد ، آلزايمر بيماري است كه انسانهاي كهنسال را هدف قرار داده است . اين بيماري خاموشي است كه طي سايان اخير جامعه جهاني را آزار مي دهد . شايد همگي ما در ميان اقوام و آشنايان خود پيرمرد و يا پير زني را مشاهد كرده باشيم كه به اين بيماري دچار شده است . طي بررسي هاي رفتاري انجام شده به روي اينگونه افراد پير متوجه شديم كه آنها طي دوره زماني متفاوت دسترسي به اطلاعات حافظه خود را از دست مي دهند . درواقع دسترسي به حافظه كوتا مدت از بين ميرود . فرد مبتلا حوادث روز را به تدريج از ياد مي برد به طوري كه از نظر زماني رو به عقب مي رود . درست مانند نوار فيلمي كه آن را به عقب برده و در سكانسهاي مختلفي مجدداً آن را تماشا مي كنيم . فرد مبتلا خود را در دوره زماني قبل مشاهد و حس ميكند ، ايشان به آهستگي وارد دوره جواني ، نوجواني ودر نهايت كودكي و خرد سالي ميشود . ذهنيت فرد مبتلا دركي از موقعيت زماني و مكاني حال ندارد . اينگونه افراد گاهاً رفتار هاي ناهنجاري را بروز مي دهند كه انسان فكر مي كند اين فقط يك بيماري نيست بلكه جنوني است كه فرد و ادم هاي اطراف را آزار مي دهد . رفتارهاي بروز داده شده توسط فرد بيمار آنچنان غير عادي است كه تحمل آن براي بسياري از ما انسانها غير قابل تحمل است . و باز همه اينها را گفتيم تا سئوالهاي فوق را مطرح و پيرامون آنها به بحث بپردازيم .

آيا ممكن است يك سري رفتارهاي اكتسابي به دليل عدم دسترسي به حافظه از ميان برود ؟

آيا كسب رفتارهاي انساني كه ريشه در روح فرد دارد با به وجود آمدن اين بي نظمي از بين ميرود ؟

آيا فرد مبتلا علاوه بر اين كه مشخصات ظاهري و نام يك فرد را از ياد ميبرد ، مي تواند رفتار غير انساني نيز با او داشته باشد . يعني صفات اكتسابي انساني را نيز فراموش مي كند ؟

آيا عاطفه و مهر ورزي كه ريشه در روح اصيل انسان دارد از ياد ميرود؟

سئول اساسي تر اينكه آيا براستي صفات فوق ريشه در آگاهي و روح اصيل انساني دارد و يا نه سطحي و گذرا است كه فقط در حافظه و گفتار اجتماعي ما بروز ميكند و با تلنگري از ياد مي رود و قابليت خود را از دست مي دهد ؟

با زير نظر قرار دادن يكي از آشنايان كه دچار آلزايمر شده بود متوجه شديم كه پاسخ به سئوالات فوق منفي است ، به طور مثال ايشان هنگامي مشغول صرف ناهار بود همزمان  برنامه هاي سرگرم كننده  تلويزيون را تماشا ميكرد ، هنگامي كه مجري بر صفحه ظاهر شد با توجه به اين كه فردي سنتي بوده با شرم خاصي خود را جمع و جور كرده و در پاسخ سئوال ما كه چرا اين رفتار را مي كند پاسخ ميدهد كه او نامحرم است  . ولي از طرفي به همين مجري ناهار تعارف مي كرد و باز در پاسخ سئوال ما كه چرا به ايشان غذا تعارف مي كني ، بيان ميدارد كه ايشان مهمان است بايد مهمان نوازي كرد .

براستي زندگي كه همگي ما دچار مشكلات آن هستيم و بسياري از موارد اخلاقي را در آن تجربه مي كنيم در پايان راه چگونه خواهد بود ؟ آيا واقعاً صفات انساني همراه ما اصيل و حك شده در روح ماست ؟ يا نه به صورت حامل اطلاعات مكانيكي است  كه درك درستي از آنها نداريم و مسير زندگي ناآگاهانه را همراه آنها طي مي كنيم . ؟ آيا ما از روز زاده شدنمان دچار آلزايمر بوده ايم و در نتيجه مرگي ناآگاهانه خواهيم داشت .......؟!

رضا

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 110
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30


شرف شمس
سه شنبه 23 فروردين 1390 ساعت 15:19 | بازدید : 1873 | نویسنده : رضا | ( نظرات )

 

به نام خدا

بنا به پيشنهاد بعضي از دوستان مطلبي را پيرامون شرف شمس نوشته ام كه تقديم حضور خوانندگان محترم خواهد شد.

اين مطلب براي كسانيكه با علم نجوم آشنايي دارند قابل درك است و براي ساير افراد كمي دشوار، اما به هر حال سعي مي نمايم توضيحات واضح باشد تا قابل درك شود.

هر ساله موكلان سياره شمس (خورشيد) در زمان خاصي به زمين مي آيند و در آن ايام با انجام يك سري اعمال خاصي مي توان از انرژي اين سياره كسب فيض نمود و در تابش انرژي شمس در اين زمان قرار گرفت، در اين وضعيت كه خورشيد در بهترين موقعيت خود از نظر انرژي قرار دارد اصطلاحا شرف شمس خوانده مي شود. شمس در ميان سيارات حكم پادشاه را دارد و در وضعيت شرف تصور كنيد شما از پادشاهي كه بسيار سرحال و خوشحال است مي توانيد درخواست كنيد لذا مي توان تصور كرد پادشاه به دليل قدرت بالايي كه دارد مي تواند درخواست شما را اجابت كند.

سياره شمس سياره قدرت و ماديات است و اگر درست و صحيح و در زمان مناسب بهره برداري شود مي توان از انرژي آن در رزق و روزي، امور شغلي، خوش يمني و دفع بلاياي كاري بهره برد.

زمان شرف شمس:

امروزه شرف شمس به عنوان يك تجارت مورد سوء استفاده بسياري از افراد واقع شده است، آنچنان كه در ميان مردم معروف است ، شرف شمس 19 فروردين نيست.

شرف شمس بنا به تأييد علماي اسلامي در 19 درجه برج حمل است و بايد توضيح دهم كه ما 12 برج فلكي داريم كه با حمل شروع مي شود و با حوت پايان مي يابد و در مورد برج حمل در واقع بسياري فكر مي كنند كه همان برج فروردين ماه است در حاليكه در سالهاي پيش اين موضوع صحيح و شرف شمس 19 فروردين يا 19 درجه برج حمل برابر بوده است اما بر اثر حركت قوسي خورشيد كه هر سال چند درجه اي فرق مي كند امروزه ديگر درجه برج حمل 19 فروردين نيست و شرف شمس واقعي در ارديبهشت ماه مي باشد.

و نكته بسيار مهمتر آن است كه در خود شرف شمس نيز دقايقي در اوج است كه قابل محاسبه مي باشد و اگر در آن دقايق خاص حك طلسمات صورت پذيرد مي توان از انرژي صد چندان خورشيد تا سال آينده در امور كاري، رزق و روزي و ...  بهره مند شد.

و لذا به اطلاع دوستان گرامي مي رساند: شرف شمسي كه در بازار به فروش مي رسد فاقد هرگونه خاصيتي مي باشد.

و نكته آخر اينكه جهت تزئين مطلب به اطلاع دوستان مي رسانم در روز پنجشنبه 25/1/90 ساعت 20/11  صبح شمس وارد  صفر درجه برج حمل مي شود و بسيار ساعت نيكويي جهت دعا و نيايش و درخواست حاجات مادي مي باشد و اين ساعت تحويل سال واقعي مي باشد.

التماس دعا  

رضا

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 181
:: باردید دیروز : 287
:: بازدید هفته : 468
:: بازدید ماه : 1910
:: بازدید سال : 17480
:: بازدید کلی : 72004